امیرعباس جونامیرعباس جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

تا هستم و هست دارمش دوست

آقا شدن پسری

سلامممممم پنجشنبه 20 فروردین  ساعت 6 بعداز ظهر شب ولادت حضرت فاطمه  بردیمت برای ختنه  به روش حلقه  توسط دکتر موذن آقا شدی عزیزدلممم خیلی برای من و بابایی سخت بود و طاقت گریه ها و اذیت شدناتو نداشتیم ولی گفتیم الان که نی نی هستی ببریمت که کمتر اذیت بشی الان منتظریم خوب خوب بشی داروهاتم پسر خوبی هستی و به زور میدیمت   ...
23 فروردين 1394

خاطره زایمان من

وای چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود اصلا وقت نمیشد بیام از دست تو شیطون مامان که اینقدر وقتمو پر کردی الهی  قربونت برم پسر ناقلا چقد تو شیرینی آخه چقدر دوستت داشته باشم که تلافی همه نداشتنات در بیاد ؟ چقدر خوب کردی اومدی پیشمون من و بابا احمد عاشقتیم وقتی سه تایی دور همیم اینقدر لحظه های قشنگیه که نگو ... یکم بزرگتر شدی خودت میبینی چه بابای خوبی داری و چه مامان خوبی خخخخ/ جونم واستون بگه که یه شب که هنوز نینیگولو توو دلم بود کارای قبل خوابمو کردم . اون شب مامانم پیشم خوابیده بود چون بابا احمد عسلویه سر کار بود . فقط  ؟ روز مونده بود به روز عمل سزارینم که خانم دکتر همتی نوبت داده بود . هفته قبلش بابا احمد رست بود رفتیم سونوی سه ...
18 اسفند 1393

لباس های پسری

سلام  سلام  صد تا سلام اومدمممممم هشت ماهگی چطوره اون توو ؟! این دفعه یه تعداد از لباسای امیرعباس جونمو میذارم که بیشتریاش زحمت مادرجونه ... دستشون درد نکنه انشالله به خوشی تن پسری کنم و حسابی بخورمش ای جاااااااااااااااااااااااااااانم پستای بعدی هم بقیه اتاق و وسایلش خدا بخواد و در آخر این لباس که بابا جوووونش از سر کار براش خریده آورده هدیه ی روزایی که توو دل مامانش پسر خوبی بوده : دست همگی درد نکنه میبوسمت پسری ...
22 آذر 1393

نمیدونم چی بگم که باورت شه جونمی ...

سلام پسر مامان این روزا همش در تکاپوی درست کردن اتاقت و سیسمونی هستیم ... مادر جونت گل کاشته برات یه عالمه وسایل خوشگل برات گرفته و با شوق از اومدنت حرف میزنه ... منم دستمو میذارم رو دلم  و خدا رو شکر میکنم بخاطر خوشبختیام.پسرم دلم برای دیدنت تنگ شده بود تا بالاخره بعد از 9 هفته انتظار , هفته 28 برای دیدن روی ماهت با بابایی که برای دومین بار بود تو رو میدید رفتیم سونوگرافی . اولش کلی ناز کردی تا بالاخره تونستیم ببینیمت شیطونه بلا . ازت فیلم گرفت بابایی . خودم روزی چند بار نگاش میکنم     همه چیزت ماشالا خوب بود هفته 28 بودی و وزن 1050 گرم که برای سن شما خیلی خوبه . الهی قربون پسرم برم که داره بزرگ م...
25 آبان 1393

چشماتو ببند !

سلام عزیز دل مامان چقدر خوبه که پیشمی و با تکونات یادم میاری که تنها نیستم و باید مواظب خودم باشم چون یه تیکه از بهشت توی وجودمه ... چقدر خوبه که وقتی دستمو میذارم رو دلم بالا پایین میری و خنده رو روی لبام میاری حالا دیگه هر نفس هم خدا رو شکر کنم بازم کمه .... بابای مهربونت همش از راه دور حالمونو میپرسه و نگرانه . ولی ما بیشتر وقتا خوبیم و با هم وقت میگذرونیم مگه نه ؟ تو هم مث من دلت میخواست کاش بابایی هم بود پیشمون ... ولی زود تموم میشه این روزا و میاد بغلمون میکنه  . اونم دلش تنگ ماست و خیلی دوستمون داره ... خبر خوب این که تست غربالگری دوم هم انجام دادیم و الحمدالله همه چیز خوب بود . حتا تونستم برای اولین بار یه عکس واضح از سونوت...
15 مهر 1393

جنسیت تو چیه ؟

سلامممممممممممممممم اینقدر خوشحالم که حد نداره . از دیشب تا حالا که ... بذار از اول اولش بگم  یکشنبه بابایی رفت سر کار و به من و نی نی کوچولوم گفت که مواظب خودمون باشیم . از طرفی منم مث همیشه کلی واسه رفتن بابایی غصه خوردم و دلتنگی کردم  . قرار بود همین روزا برم سونو تا ببینم نی نی من خانم گل هست یا آقا پسر  ! همه میدونستن که واسه من و بابایی جنسیت نی نی کوچولومون فرقی نداره فقط دلمون میخواست از اول هدیه ای که از خدا گرفتیم سالم و صالح باشه . ولی خب کنجکاوی زنانه من باعث میشد همش از خودم و بابا احمد بپرسم به نظرت چیه؟ اونم هر بار با خنده میگفت : پسر ! من میگفتم نه به نظر من : دختر ! پشت سرش میگفت حاضری شرط ببندی...
3 شهريور 1393
1147 16 30 ادامه مطلب